به سوی توبه شوق روی تو
به سوی توبه شوق روی تو
به نام خداوندهستی بخش
به سوی توبه شوق روی توامشب می نویسم برای تو؛برای کسی که از دلم خبر نداری؛تو این دل آشوب وبی قرارغوغایی برپاست که بیا وببین.هرلحظه فکرتو ام هرثانیه تو فکرتو ام؛ای کاش می شداین فراق به پایان برسه ومن به غزال خودم برسم؛دوست داشتن رو نبایداینطور بیان کرد…
نمیدونم چرابه هرکسی گفتم دوستت دارم ازمن دور شد ورفت؛عشقم رونمیتونم ابرازکنم؛چه حس بدیه،نتونی از ته دل وباچهره واقعی خودت با مخاطب خاصت صحبت کنی.مردم قضاوتت می کنن غم واندوه سینتو فشارمیده؛بجزامید خدای خودت هیچ امید دیگه ای به هیچکس نداری،کی این دوری به پایان برسه کی این فصل خزون تموم بشه،آیا صدای منو می شنوی؟با تمام وجودم ازته قلبم صدات می کنم؛میدونم این احساس نبایددوباره مثل اتشفشان فوران کنه،این احساسات روبا دستان ظریفت آروم لمس کن اینجا حریم ومنزلگاه حساسیه،مراقب اومدنت باش…
خدایا امشب چه کنم بدون یار
خدایا امشب چه کنم با این همه افکار
به سوی تو به شوق روی تو
به طرف کوی تو سیپیده دم آیم
مگر تو را جویم بگو کجایی
نشان تو گه از زمین گاهی
از آسمان جویم ببین چه بی پروا
ره تو می پویم بگو کجایی
***************************
کی رود رخ ماهت از نظرم
نظرم، به غیر نامت کی نام دگر ببرم
اگر تو را جویم
حدیث دل گویم بگو کجایی
به دست تو دادم دل پریشان دگر چه خواهی
فتاده ام از پا بگو که از جانم
دگر چه خواهی
***********************************
یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من
یک دم از خیال من نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من
تا هستم من اسیر موی توام
به آرزوی تو ام
اگر تو را جویم حدیث دل گویم
بگو کجایی
به دست تو دادم دل پریشانم
بگو کجایی
فتاده ام از پا بگو که از جانم
دگر چه خواهی